در بحث درباره تصور حزب توده از جامعه طبقاتی نیز شیرازی بر این باور است که اصلیت تضاد در نگاه حزب به چنان درجهای رسیده است که عنصر وحدت به کلی به فراموشی سپرده میشود و از عنصر فراطبقاتی که افراد یک جامعه را به هم پیوند میزند، هیچ خبری نیست. در بورژوازیشناسی حزب توده هم مشکلی که برای نویسندگان تودهای پیش میآید، تمییز بورژوازی از بورژوازی ملی است. روند فزاینده آمیزش مالی، تجاری و تکنولوژیک ایران با اقتصاد جهانی تصور یک بورژوازی را که هیچ گونه مناسبتی با این اقتصاد- که در هر حال زیر سلطه کشورهای سرمایهدار قرار دارد- نداشته باشد هر روز غیرممکنتر میسازد. در حالی که کیانوری در سال ۱۳۳۴ ارتباط با بازار داخلی و کوچکی نسبی قدرت مالی و اقتصادی را به عنوان شاخصهای هم وزن در تمییز بورژوازی ملی از بورژوازی کمپرادور به کار میبرد، پلنوم پانزدهم کمیته مرکزی حزب، ۲۰ سال بعد خود را مجبور میبیند که بر اهمیت ارتباط با بازار داخلی بیفزاید و در نتیجه بخشی از سرمایهداران بزرگ را که «به تولید داخلی وابستگی دارند» جزو بورژوازی ملی محسوب کند. از نگاه شیرازی الگوی ناصحیح طبقهشناسی حزب توده سبب شد هر آن کس را که با آن مخالف بود به لقب بورژوا مفتخر کند و به موافقان خود پرولتاریا بگوید و البته تمام کسانی هم که در این دایره جایی نداشتند «خرده بورژوا» بودند. الگوی ناصحیح چنان مقرر میداشت که خرده بورژوازی در ایران نیز دارای خصایصی چون پس آمدگی، میرندگی و از نظر سیاسی تزلزل باشد. ولی وسعت برخی از واقعیات حزب توده را گویا مجبور میکند در اطلاق این سه قاعده کلی بر خردهبورژوازی ایرانی دچار تزلزل شود و هر گروهی که نتواند به بورژوازی و پرولتاریا نسبت دهد از پیشه ور و کاسب و دهقان میانه تا معلم و کارمند و نویسنده و دانشجو و دانشآموز را به درون این مجموعه بریزد، که این امر ناشی از تزلزل حزب توده در شناخت جامعه ایرانی حکایت دارد.در سومین فصل کتاب، نویسنده حزب توده را نمونه کامل یک گرایش تجددطلبانه آمرانه می خواند که با گرایش تجددطلبی آمرانه موجود جمع شده بر دور تخت سلطنت به رقابت میپرداخت و حتی در صورت پیروزی در بهترین حالت به حکومت حزب دیوانسالاران انحصارگر در شوروی شباهت پیدا می کرد که هیچ نسبتی با آرمان دموکراسی نداشت.شاهد این مدعا در چهارمین فصل پیگیری شده است که در آن به گفته شیرازی حزب توده در انطباق کامل با سیاست شوروی به رویارویی با دولت دکتر مصدق پرداخت و با هژمونیطلبی خود آب به آسیاب سلطنت و بیگانگان ریخت و درست از همان زمانی که مصدق با دادن امتیاز نفت به شوروی مخالفت کرد، او را عامل امپریالیسم لقب داد. همچنین اصلاحات اقتصادی مصدق به ویژه سیاست اقتصاد بدون نفت، تعدیل بودجه، برقراری سیستم مالیاتهای مستقیم، لغو عوارض مالکانه و بیگاری از دهقانان، بیمه کارگران و کارمندان و دیگر برنامههای پیشروی این دولت در شرایط آن دوران با موضع خودخواهانه حزب توده روبه رو شد؛ حزبی که هیچ پاسخی به این سوال نداشت که مخالفت با مصدق به سود یا به ضرر امپریالیسم است؟ و برنامه اقتصادی مطلوب در آن شرایط چیست؟وابستگی محض به سیاستهای شوروی توسط این حزب در پنجمین فصل کتاب بررسی شده است و فصلهای بعدی کتاب هم به سیاستهای نزدیک به اکنون حزب توده پرداخته است که در آن «اصغر شیرازی» بر لزوم مشارکت روشنفکران ایرانی در نظریهسازی و دانشآفرینی و حضور فعال و نقاد در بطن جامعه تاکید میکند؛ مشارکتی که او را با واقعیتهای روزانه آشنا میکند و از خیالپردازی و درافتادن در دام شبهات و تصورات نادرست برحذر خواهد داشت.«مدرنیته، شبهه و دموکراسی» کتابی از «اصغر شیرازی» را نشر اختران در ۴۹۶ صفحه و با قیمت ۴۵۰۰۰۰۰۰۰ریال رهسپار بازار کتاب کرده است.